یاد یاران ۲۸۷ | حالشو ببر!

حالشو ببر!

اذان گفته بودند. زود مهر برداشتم و رفتم برای نماز. مصطفی هنوز نیامده بود. برگشتم. مثل همیشه کله‌اش را کرده بود داخل جامهری و مهرها رو زیرورو می‌کرد.
فوت کرد و یکی را داد دستم.
گفتم: «این چیه؟»
بشکن زد، گفت: «مهر کربلاست. بگیر حالشو ببر!»
خیلی وقت‌ها روی مهرها ننوشته تربت کربلا.
گفتم: «از کجا فهمیدی مهر کربلاست؟»
گفت: «مهر کربلا از قیافه­ش پیداست.»

منبع: ابر و باد

شهید مصطفی احمدی روشن

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی