یاد یاران ۲۸۴ | کفی کفش

کفی کفش

هر کاری از دستش برمی‌آمد، برای دوستان و آشنایان انجام می‌داد. یک روز قرار بود مسابقه بدهیم و یک نفر از بازیکنان کفش مناسب نداشت. ناصر کفش ورزشی خود را در آورد و به او داد. کفش برای پا او بزرگ بود. خود ناصر سریع رفت، کفی کفش گرفت و آورد. تا آمد، رفتم جلو و گفتم: «ناصر خودت می‌خواهی چکار کنی؟! مگر قرار نیست بازی کنی؟»
نگاهی به این طرف و آن طرف کرد و گفت: «خدا کریم است، یک کارش می‌کنم.» بعد رفت و کفش همان فرد را که پاره و کهنه بود، برداشت. اگرچه کفش برایش تنگ بود، اما به‌زور آن را پا کرد و داخل زمین شد. خدا می‌داند که خیلی عذاب کشید.
بعد از بازی، دیدم که چند جای پایش زخمی شده است. 

راوی: محمد نیک‌خو

منبع: نوید شاهد

شهید ناصر کاظمی، فرمانده دلاور سپاه کردستان

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی