ساعات آخر بدرقه، همسرم گفت: «دوری از تو برایم سخت است، من آنجا در کنار دوستانم و پشت تلفن نمیتوانم بگویم دوستت دارم، نمیتوانم بگویم دلم برایت تنگ شده، چه کنم؟». یاد همسر یکی از شهدا افتادم، به حمید گفتم: «هر زمان دلت تنگ شد بگو یادت باشه و من هم خواهم گفت یادم هست...»
این طرح را پسندید و با خوشحالی هنگام پایینرفتن از پلههای خانه بلندبلند میگفت: «یادت باشه، یادت باشه». من هم با لبخند درحالی که اشک میریختم و آخرین لحظات بودن با معشوقم را در ذهن حک میکردم، پاسخ میدادم: «یادم هست... یادم هست...» و حمیدم رفت...
پیشنهاد میکنم، کتاب «یادت باشد» که روایت عاشقانه این شهید با همسرش است، را بخوانید.
منبع: تبیان
شهید مدافع حریم اهل بیت (ع) حمید سیاهکالی مرادی
نظرات (۰)