حکایت خوبان ۲۴۲ | سفیر رضاخان و رفتار سید ابوالحسن با او

سفیر رضاخان و رفتار سید ابوالحسن با او

هدایایی از طرف رضاخان آورده بود. عینک، عصای مزین به طلا و مقداری پول که پس از ابلاغ سلام رضاخان تقدیم سید کرد و گفت: «ما مانع نیستیم که وکلای شما از ایران برایتان پول بفرستند، ولی بهتر است آنان را بشناسیم.» سید فرمود: «لازم نیست شما آنان را بشناسید. نیازی هم به عصا و عینک و پول ندارم، بردارید و ببرید.» هرچه فرستاده رضاخان اصرار کرد، آقا نپذیرفت و آنان رفتند. آقا فرمود: «می‌خواستند وکلای مرا شناسایی کنند تا به اذیت و آزار آنان بپردازند.» به فاصله کمی، مرد عربی وارد شد. دست آقا را بوسید. مقدار زیاد، پول تقدیم آقا کرد و رفت. سید فرمود: «آقای علیاری! اگر من آن پول را گرفته بودم، حال خداوند چنین پول پاک و طاهری را نصیبم نمی‌کرد.»

منبع: سیره علما

راوی: آیت‌الله میرزاعلی غروی علیاری

 آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی