حکایت خوبان 92 | عرفان به سبک شیخ انصاری

عرفان به سبک شیخ انصاری

 

روزى شیخ انصاری در گرماى تابستان وارد منزلی در نجف مى‌شود. شیخ که تشنه بوده، آب طلب مى‌کند. آن زمان‌ها در نجف یخ و یخچال نبوده، سرداب‌هاى عمیقى درست مى‌کرده‌اند و مشربه‌ها و کوزه‌هایى را داخل سرداب آویزان مى‌کرده‌اند تا قدرى خنک شود. تا بروند و از داخل سرداب آب را بالا بکشند و بیاورند، شیخ فرصت را غنیمت شمرده و با خود مى‌گوید خوب است دو رکعت نماز بخوانم. تصور کنید، ظهر تابستان نجف با گرماى بیش از ۵۰ درجه، شیخ هم خسته از درس برگشته و گفته برایش آب بیاورند؛ ولى در این فاصله کم هم بى‌کار نمى‌نشیند! ازقضا شیخ حال معنوى خوبى پیدا مى‌کند و مشغول خواندن یکى از سوره‌هاى طولانى قرآن مى‌شود. ازاین‌رو تا نماز شیخ تمام شود مدتى طول مى‌کشد و شیخ مجبور می‌شود آب گرم را تناول کند.

نویسنده کتاب «در جستجوی عرفان اسلامی» پس از نقل این حکایت می‌پرسد آیا زندگی ساده و زاهدانه شیخ انصاری، عرفان حقیقی است یا آنانی که در کاخ‌های مجلل اروپا و آمریکایشان برای مریدان دستورالعمل صادر می‌کنند؟

اشتراک گذاری در کلوب اشتراک گذاری در فیس بوک اشتراک گذاری در تویتر اشتراک گذاری در افسران اشتراک گذاری در پلاس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی